امیرنیکان هستی مامانامیرنیکان هستی مامان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

امیرنیکان هستی مامان

این روزهای نیکان عزیزم

سلام به روی ماه همه نی نی ها امیر نیکان عزیزم لطفا بعدا از مامان نپرس که چرا این قدر دیر به دیر آپ میشده آخه عزیزم این سوال تکراریه برا مامان و جوابشم تکراریه آخه مامان شما خیلی خیلی زیاد مشغله داره و خداییش وقتی از اداره میاد خونه خیلی شاهکار بزنه بتونه کارای شما نی نی خوشگل رو انجام بده و غذایی درست کنه و تا چشم به هم بزنه شب شده خلاصه پسر گلم خواستم در جریان باشی که بعدا جای هیچ گله گذاری نباشه ولی بدون که مامان عاشقته   عزیزم اولین کلمه معنا داری که شما بعد از مامان و بابا به زبون آوردی "نه" بود اونم موقعی که بابا به شما می گفت نیکان شیر میخوری؟ شما گفتی نه ما اول فکر کردیم اشتباه شنیدیم ولی بابا دوباره از شما پرسید و ...
25 آذر 1392

هستی مامان 15 ماهگیت مبارک

  هر انسانی لبخندی از خداست و تو زیباترین لبخند خدایی بهانه زندگیم  صدای یک پرواز فرود یک فرشته آغاز یک معراج و شروع یک زندگی 15 ماهگیت مبارک مامان و بابا عاشقانه دوستت دارند   ...
25 مهر 1392

بدون عنوان

سلام به روی ماه همه مامانا و نی نی ها امیر نیکان عزیزم این روزها خیلی درد میکشه چون داره به سختی دندون در میاره آخه طفلی هنوز فقط دو تا دندون داره و بازم دکتر براش دو تا آمپول د3 نوشت تا دندوناش زودتر دراد ولی فعلا که جز گریه و درد خبری نیست. هستی مامان این روزها فقط یاد گرفته نه بگه و بیشتر مواقع مخالفتش رو با نه صراحتا اعلام میکنه خدا آخر عاقبت ما رو ختم به خیر کنه! عزیز دلم خدا رو شکر خیلی خوب غذا میخوره و عاشق انگوره و به هیچ وجه حاضر نیست سهمش رو با کسی تقسیم کنه و اگه کسی بهش بگه به من هم بده یه دونه انگور رو تا نزدیک لباش میاره و بلافاصله میذاره تو دهن خودش و میخنده امیر نیکان عزیز رو ماه رمضون به مناسبت تولدش بردیم آتلیه...
7 مهر 1392

بدون عنوان

سلام به روی ماه همه نی نی ها و ماماناشون من بالاخره بعد از دو ماه فرصت کردم بیام و از گل پسر بنویسم ولی امیرنیکانم باور کن مامان بی تقصیره از صبح تا ظهر که ادارس از اون به بعد هم که باید بیاد شما رو بغل بگیره و دور اتاق بچرخونه آخه گلم، آخه هستی، شما چرا اینقدر بغلی هستی و اشک مامان و بابا رو دراوردی پسری ما الان چهارده ماه و دوازده روزشه، تولد امیرنیکانم افتاده بود وسط ماه رمضون و من و بابایی هم تصمیم گرفتیم تولدش رو یک ماه با تاخیر بیست و پنج مرداد بگیریم و چون عروسک ما دیر دندون در اورد و اولین مرواریدش در روز دوازده مرداد جوونه زد جشن تولد و جشن دندونش رو یک روز برگزار کردیم همین جا باید از مامان جون و خاله جون بهار که زحمت د...
7 مهر 1392

بدون عنوان

سلام امیرنیکان، هستی مامان قرار بود در تاریخ بیست و پنجم و به روایتی بیست و یکم مرداد نود و یک دنیا بیاد ولی گویا کمی عجله داشت و حدود یک ماه جلوتر در تاریخ بیست و پنجم تیر من رو غافلگیر و البته بابایی رو بسیار بسیار هیجان زده کرد چون بابایی هم متولد دوم تیر ماهه واز همون اول دوست داشت پسری تیر ماهی باشه و خلاصه من برا اینکه بابایی به ارزوش برسه دچار زایمان زودرس شدم و برا اینکه برا گل پسر احیانا بعد از تولد مشکلی پیش نیاد حسب پیشنهاد کادر بیمارستان دهخدا به بیمارستان کوثر که مجهز به ان ای سی نوزادان هست رفتم که البته لازمه از زحمات خانم دکتر فهیم متخصص بیهوشی تشکر ویژه کنم که زحمت زیادی برای من و همه مامانا برای زایمان بدون درد میکشن.&...
18 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام هستی مامان، امیرنیکان بیست و پنجم تیر سال نود و یک قدم روی چشمای ما گذاشت. دوست داشتم وبلاگی براش درست کنم و خاطرات کودکیش رو ثبت کنم ولی شرایطش فراهم نمیشد تا اینکه دوست بسیار عزیزم مریم جون زحمت کشید و به مناسبت تولد یک سالگی نیکان کوچولو براش وبلاگ درست کرد. با توجه به حلول ماه مبارک رمضان و روزه داری و البته مشکلات کامپیوتری من امروز مصادف با عید سعید فطر هجدهم مرداد نود و دو برای اولین بار تونستم بیام و برای خوشگل مامانی بنویسم. خاله مریم تشکر از لطفت خیلی خیلی ممنونیم. ...
18 مرداد 1392

بدون عنوان

                                                                                                           &nb...
25 تير 1392
1